مشاهده: 3.3K تاریخ: ۱۳۹۹/۰۲/۲۶ دسته: نقد فیلم
درج شده در صفحه 37 شماره سوم مجله ادبی و هنری سه نقطه در سال 95
از جذام خانه ی تقدیری تا جذام خانه ی تحمیلی
تحلیلی اجمالی از فیلم "این خانه سیاه است" ساخته فروغ فرخزاد
معلم خطاب به دانش آموز مبتلا به جذام:
سه تا از چیزهایی که زشتند را نام ببر!
دانش آموز: دست، پا، صورت
فروغ فرخزاد متولد هشتم دی ماه 1313 در طی 32 سال زیستن پربارش خالق آثاری چون اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.
فروغ فرخزاد با همکاری ابراهیم گلستان در سال 1342 مستند "این خانه سیاه است" را در آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز، در تاریخ مستند سینمای ایران ثبت نمود.
فیلم روایت جذامیانی ست که به آسایشگاهی تبعید شده اند و به زیستنی یکنواخت و روزمره مشغولند. دوربین فروغ با تصاویری از جذامیان و زندگی آنها با طرح سوالاتی بنیادین به واکاوی زیست جهان انسان کنونی می پردازد.
فیلم گویی انکار را انکار میکند و اصل انکار وضعیت بنیادین را به چالش می کشد. فیلم در سکانس های مختلف با تضادهای تصویری و کلامی به تضاد حقیقت انسان با دنیای پرامونش می پردازد. انسان با اصل پذیرش و عدم انکار وجودی اش در بستر محتوم وضعیت های بنیادین میتواند به کشف ماهیتی مربوط به خود نزدیک شود. انسان از ابتدای وجود محکوم به پذیرش زیست جهانی ست که به آن پرتاب شده است، محکوم به پذیرش هبوط در جغرافیایی مشخص با ظاهر و میراثی مشخص است، با توجه به جبرهای محتوم انسانی، حکومت های استبدادی یا به نوعی اندیشه های دیکتاتوری در قالب های خرد و کلان به این جبرهای بنیادین، جبرهای گسترده تری می افزایند به گونه ای که انسان توسط نگرش های استبدادی در قالب قوانین و تبصره ها، مجبور به هبوط در هبوط می شود. این نگرش با توجه به اسارت جذامیان در تبعیدگاه بابا باغی، واقعیتی غیرقابل انکار است. فروغ با پذیرش تقدیر محتوم جذامیان، مخاطب را با چالش تقدیرهای تحمیلی روبه رو میکند، گویی انسان به عنوان هستنده ای که وجود دارد، بایستی بعد از هبوط و پرتاب نخستین، پرتاب های دیگران را تاب بیاورد و سقوط در سقوط را تجربه کند.
فیلم اصل تقدم وجود بر ماهیت، اصل پذیرش و عدم انکار را در هسته ی مرکزی خود دارد.
راستی آیا این خانه سیاه است؟ جذام خانه ی واقعی کجاست؟
فیلم در سکانس های مختلف با نماهای نزدیک از جذامیان به همان محکومیت اولیه انسان در وضعیت های بنیادین و تقدیرهای ناخواسته اشاره می کند.
دستگاه های قدرت از جذام های تقدیری سواستفاده کرده و انتخاب ها و اختیارهای محدود انسانی را محکوم به اسارت می کنند تا جذام خانه ای درونی را تسری بخشند، مصداق آن نیز تبعیدگاه بابا باغی تبریز است که میخواهد انسان با جذامش خو بگیرد و به زیستنی تکراری ادامه دهد.
تقدیرهای خداگونه ای که در سکانس های مختلف با مصداق هایی از دعا و آیات به تصویر کشیده شده اند در مقابل خدایانی ست که بیرون از آسایشگاه مشغول به ویراستاری تقدیرهای تحمیلی هستند تا جذامهای سخت تری را بر انسان جذام گرفته، تحمیل کنند. کسانی که در مثلث زر و زور و تزویر، مصالح ساختمانی را در قالب قوانین و تبصره ها برای ساختن خانه هایی سیاه آماده کرده اند.
فروغ با مهمان کردن دوربینش در آسایشگاه، اختیار و آزادی محدود جذامیان را رصد می کند، انسانی که با توجه به تمام جبرهای محتومی که از ابتدای هستی اش به طور ناخواسته به اون تحمیل شده، می بایست ته مانده ی آزادی اش را در زندگی روتین و تکراری بجوید.
از نظر نگارنده جذام خانه همان تبعیدگاه اولیه ی انسانی ست، فروغ با برقراری ارتباط عاطفی لنز دوربینش با جذامیان به اصل پذیرش جذامخانه ی زمینی پرداخته تا کشف و شهود انسان را در سایه ی اختیار و آزادی گوشزد کند.
فروغ هشدار می دهد که انسان به واسطه ی استبداد از آزادی باز مانده و به جذامخانه ی تحمیلی عادت کرده است، اینکه انسان تنها در سایه ی آزادی میتواند به کشف ماهیت وجودی خودش نزدیک شود و این کشف انتهایی ندارد، دستگاههای استبدادی خواهان عدم کشف ماهیت حقیقی و عادت انسان عصر کنونی به جذامخانه اش می باشد.
دوربین فروغ بدون هیچ قضاوتی، مخاطب را با اثری رو به رو می کند تا او را به تفکری وادار نماید که محصول آن افتراق اساسی میان جذام های تقدیری و جذام های تحمیلی ست و همچنین عدم سکوت و اعتراض به خالقان تقدیرهای تحمیلی ست که در نقاب دروغ و استبداد در بیانیه هایی کذایی خود را شستشو می دهند.
پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مردنی ست!
صحرا کلانتری